Search This Blog

Monday, December 2, 2019

غروب سحر مرگ آزادی

«دختر آبی» نام مستعار زنی ۲۹ ساله است که داستان تراژیک مرگ او بر اثر خودسوزی، در شبکه‌های اجتماعی فارسی‌زبان خشم عمومی را به دنبال داشت. او می‌خواسته به ورزشگاه آزادی برود و بازی تیم فوتبال محبوبش را تماشا کند که دستگیر می‌شود. در رفتن به دادگاه می‌شنود که باید شش ماه برای این کار به زندان برود. «دختر آبی» به قدری خشمگین می‌شود که مقابل دادگاه خودسوزی می‌کند.

در بی عدالتی حکومتی که با سیاست‌های جداسازی جنسیتی، دسترسی زنان را به تمام عرصه‌ها محدود کرده هیچ شکی نیست. اما چرا باید یک انسان به جایی برسد که در مواجه با این بی‌عدالتی بر خود بنزین بریزد و خود را آتش بزند؟
روایت خانواده «دختر آبی» این است که او پس از دستگیری در ورزشگاه آزادی در اسفند سال گذشته، در زندان ورامین در بازداشت بوده است. خشونت‌های آن زندان به قدری بوده که پس از شنیدن خبر احتمال شش ماه حبس بیشتر «دختر آبی» خودسوزی کرده است.
روایت من این است که آنچه جان «دختر آبی» را به لبش رسانده تنها آزارهای سیستم قضایی و امنیتی برای یک فوتبال تماشا کردن زنان نبوده است. درد اصلی این بود که وجود‌ش به عنوان یک زن رسمیت نداشته. و چه تحقیری بالاتر از این؟ رسمیت نداشتن تحقیری است که با زندگی زنانی که در ایران زندگی می‌کنند در سطوح مختلف عجین شده.سویه دیگر ماجرا ساختار سیاسی‌ای است که این درد را ایجاد کرده است. فوتبال دیدن زنان چه چیز را به خطر می‌اندازد که این حکومت این درخواست را به رسمیت نمی‌شناسد و با آن برخورد سرکوبی‌ای می‌کند که به مرگ انسان‌ها می‌انجامد؟
هراس حکومت ایران از موضوع به ورزشگاه رفتن زنان ریشه در ساختار استعماری و جنسیتی‌ای دارد که خودآگاهی جمهوری اسلامی ایران را شکل می‌دهد. این حکومت - و کم‌وبیش تمام احزاب سیاسی آن، در شبکه‌سازی انسانی‌ برای به قدرت رسیدن همیشه از زنان استفاده کرده‌اند. چه در انقلاب ۱۳۵۷ و چه در تمام انتخابات‌های سیاسی در ایران زنان مخاطب قشر سیاسی بوده‌اند. اما هنگام تقسیم سرمایه و قدرت سیاسی مردان در قدرت زنان را کنار زده و حذف کرده‌اند.
به عبارتی در برقراری قدرت سیاسی - که خود آن بر روابط رانتی اقتصادی مردانه یک قشر قدرتمند روحانیت شیعه و بازار استوار بوده - جمهوری اسلامی تا جایی که توانسته از زنان استفاده کرده است اما زمان تقسیم قدرت آنها را بازی نداده است. برای توجیه این سیاست به غایت مردسالارانه هم، این حکومت و نظریه‌پردازان آن از خوانش‌هایشان از احکام اسلامی تا جایی که توانسته‌اند به نفع خود سود جسته‌اند.حجت الاسلام علیرضا پناهیان، روحانی شیعه که به رهبر جمهوری اسلامی، آیت‌الله علی خامنه‌ای نزدیک است در مرداد ماه سال جاری در واکنش به تلاش‌های بسیاری از زنان برای مبارزه با حجاب اجباری در خیابان‌های ایران گفته بود «در روایات مهم‌ترین عامل ورود زنان به جهنم زبانشان دانسته شده است نه حجابشان».
این صحبت‌های او در مورد "زبان در آوردن" زنان به نظر من مهم است و نشان از دغدغه و هراسی جدی در قشر روحانیت دارد که اکنون با نسلی از زنان طرف هستند که نه تنها حاضر نیستند بدن‌هایشان زیر چادر و حجاب اسلامی نمایشگاه قدرت حضرات باشد بلکه زبان هم در آورده‌اند و حق و حقوق می‌خواهند.
پناهیان در بخش دیگری از صحبت‌های خود گفت: «اغلب دختران بی‌بند‌و‌بار مادران دهان دریده‌ای دارند که در برابر شوهر خود زبانشان را نگه نداشته‌اند».
اگر زنان پیش از این برای روحانیت خطر جنسیتی بودند که باید از مردان در همه عرصه‌ها جدا نگهشان می‌داشتند حالا دیگر خطر در زبان‌شان است. چرا که آنها اکنون حرف می‌زنند و می‌نویسند و مطالباتی دارند که مناسبت قدرت را به خطر می‌اندازند.موضوع حقوق برابر زنان - چه درخواست برای رفتن به ورزشگاه‌ها، چه درخواست برای برچیده شدن حجاب اجباری، چهدرخواست‌های ساختاری مانند حق مشارکت سیاسی، حقوق برابر انسانی در قانون و حقوق اقتصادی - حداقل میان نظریه‌پردازان  نزدیک به جمهوری اسلامی ربط داده می‌شود به آزادی زنان در فرهنگ غربی و لیبرال. اما دردسر واقعی جمهوری اسلامی آزادی زنان و به قول پناهیان بی‌بند‌و‌باری آن‌ها نیست. مشکل اساسی جمهوری اسلامی این است که زنان "زبان در آورده اند". جمهوری اسلامی اگر این حقوق برابر زنان را به رسمیت بشناسد، هویت کنونی‌ای که برای خود تعریف کرده دگرگون می‌شود که انگار دیگر جمهوری اسلامی نیست. بدبختی بیشتر اینکه اگر زنان را به رسمیت بشناسد باید سرمایه و قدرت را هم با آنها قسمت کند.زنان امروز در ایران همان زنانی که در سال ۱۳۵۷ به زور حجاب را پذیرفتند و به زور قوانین نابرابر جنسیتی زندگی‌شان را تغییر داد نیستند. چهل سال تلاش زنان موجب شده که این حکومت رابطه خود با زنان را مدام تغییر دهد و کشمکش‌ها بر سر حجاب مثال بارز آن است. زنان ایرانی زبان در آورده‌اند و این خطر بزرگی است.این کشمکش‌ها ادامه‌دار خواهد بود و زنان ایرانی نشان داده‌اند که حاضرند برای آن جان به لب رسیده‌شان را هم به کف دست بگذارند. بهتر است جمهوری اسلامی هرچه زودتر بپذیرد که وقت آن رسیده که سر کیسه قدرت را شل کند و این زنان زبان در آورده را بازی دهد - چه در ورزشگاه‌ها و چه در سطوح سیاسی، اجتماعی و اقتصادی - چرا که در این یک جنگ جمهوری اسلامی هرگز پیروز نخواهد شد.نکته اساسی‌‌ این است که استمرارطلبان تا کنون هرگز به نقش حکومت و مراجع دینی به عنوان عامل اصلی ممنوعیت ورود زنان به استادیوم‌‌ها انتقادی نکرده‌اند، اما هنوز از راه نرسیده به «تحریم استادیوم‌‌ها» پرداخته‌اند! درواقع همان‌هایی که مخالف هرگونه تحریم رژیم هستند و دائم مردم را زیر فشار می‌‌گذارند که بین «بد» و «بدتر» باید «بد» را «انتخاب» کرد، در مورد استادیوم‌‌ها که نه تنها هیچ منفعتی برایشان ندارد بلکه ممکن است اصل نظام در تجمعات آن، از جمله در دفاع از حضور زنان در ورزشگاه‌ها، تهدید شود، نسخه‌ی تحریم می‌پیچند.
‎‎ ‎‎ استادیوم ها در ایران کانون‌‌های پایدار اعتراضات اجتماعی هستند که پس از دی ماه ۹۶ در عمل تبدیل به ‎‎ سنگرهایی برای اعتراضات ضدحکومتی تبدیل شده و به دلیل حضور جمعیت یکپارچه و متحد، و از جنسی دیگر، برخورد نیروهای انتظامی با آنها بسیار دشوار است. طی دو سال گذشته در چندین مرحله هزاران تماشاگر در ورزشگاه‌‌ها در شهرهای مختلف ایران علیه حکومت و در حمایت از پهلوی‌‌ها شعار سر داده‌اند. حتی پس از خاموشی اعتراضات و اعتصابات سراسری از اوایل تابستان ۹۷ این تماشاگران استادیوم‌‌ها بودند که نگذاشتند صدای اعتراضات دستجمعی خاموش شود و در چند بازی مهم شعارهای ضدحکومتی سر دادند که بازتاب فوق‌‌العاده‌‌ای داشت خودسوزی فجیع و تلخ «دختر آبی» موج احساسات جریحه‌‌دار شده را در پی داشت که سوار شدن بر آن و کوبیدن بر طبل «تحریم استادیوم» شانس حکومت را برای کاستن از اعتراضات درون ورزشگاه‌‌‌ها افزایش می‌‌دهد.
تا کنون سر دادن شعارهای سیاسی تند در استادیوم‌‌ها که اصل نظام را هدف قرار می‌دهند چنان برای حکومت گران تمام شده که عبدالرضا رحمانی ‌فضلی وزیر کشور تهدید کرد در صورت ناتوانی نیروهای انتظامی و امنیتی در کنترل اوضاع، برخی مسابقات بدون تماشاچی برگزار می‌شود! او صریحا گفت «زمینه رویدادهایی که در ورزشگاه‌ها رخ داد، نارضایتی بود.انگیزه‌‌های سیاسی دلیل موجهی است که چرا اصلاح‌طلبان حامی تحریم استادیوم‌‌ها هستند. اما اینکه بخشی از مخالفان با آنها همصدا شده‌اند از پیامدهای فضای احساسی و  یا عدم شناخت در مورد شرایط ورزشگاه‌ها و جنس دوستداران فوتبال و قشری است که به استادیوم می‎‎‌‌روند. موافقان تحریم استادیوم‌ها ظاهرا نمی‌دانند که نقش اعتراضات تماشاگران فوتبال چه تاثیر بسزایی در پیشبرد اعتراضات دارد.آندسته از مخالفان حکومت که موافق «تحریم استادیوم» هستند معتقدند خالی ماندن سکّوها سبب خواهد شد حکومت برای حفظ آبرو درها را به روی زنان هم باز کند! اما تجربه نشان می‌‌دهد مسئولان سازمان لیگ، وزارت ورزش و شوراهای تأمین استان اتفاقا از هر ترفندی برای کاهش جمعیت تماشاگران استفاده می‌‌کنند!                      به عنوان مثال در همه جای دنیا رقابت های باشگاهی مهم از جمله دربی‌‌ها در روزهای پایانی هفته و یا در ‎‎ ساعات غیرکاری برگزارمی شود تا تماشاگران بیشتری امکان حضور در استادیوم را داشته باشند.‌ اما در جمهوری اسلامی درست برعکس است! دربی‌‌ها و بازی‌‌های حساس وسط هفته و در ساعاتی برگزار ‎‎ می شود که تا جای ممکن تماشاگران کمتری به استادیوم بروند.اما پرسش‌‌های مهم متوجه آندسته از حامیان براندازی است که تحت تاثیر موج کاذب «تحریم استادیوم» قرار گرفته‌اند. آیا آنها فراموش کرده‌اند حکومت اسلامی و به ویژه اصلاح‎‎طلبانش از هر فرصتی برای بازی‌‌های روانی استفاده می‌‌کنند و در حال حاضر سلبریتی‌ها جاده‌صاف‌کن آنها هستند؟ چه اصراریست که وقتی احساس جای عقل را گرفته با توییت‌‌های تند و تحقیرآمیز بخشی از حامیان خود را خطاب قرار داد و آنها را از صحنه دور کرد؟ چرا نمی‌بینند که با اصلاح‎‎‌‌‌طلبان همصدا شده‌اند؟! چرا اصلاح‌طلبان که دائم در نفی هرگونه تحریم که حکومت را هدف قرار دهد سینه چاک می‌‌‎‎کنند حالا به فکر تحریم استادیوم‌‌ها افتاده‌اند؟! از این تحریم، چه کسی آسیب می‌بیند؟! حکومت؟! اگر چنین می‌بود، جماعت منزوی و واخورده‌ی اصلاح‌طلبان که خود در اعمال محدودیت و تبعیض علیه زنان شریک‌‌اند، هرگز برای آن تبلیغ نمی‌کردند!
خبرگزاری‌‌‎‎ها و رسانه‌‌‎‎های حکومتی پس از خودسوزی سحر به او و زنانی که برای حق ورود به استادیوم اعتراض می‎‌کنند تاخته‌اند. وبسایت باشگاه خبرنگاران جوان، میزان وابسته به قوه قضاییه، مشرق نیوز نزدیک به دستگاه‌‌های امنیتی روز ۱۴ شهریور خودسوزی دختر آبی به خاطر حکم قضایی دروغ و دسیسه خواندند اما همینها نیز وقتی موج احساسات جریحه‌‌دار شده به راه افتاد تغییر موضع داده، در سوگ سحر مطلب منتشر کردند!
تجربه نشان می‌‌دهد پسرانی که به استادیوم می‎‎‌‌‌‌روند هم راه و روش اعتراض به حکومت را خوب می‌‌دانند و هم به حد کافی بلدند در حمایت از زنان اعتراض کنند فقط بجای توهین از سوی مدعیان حقوق زنان، لازم است از آنها حمایت شود تا بیشتر تاثیرگذار باشند. آنهایی که با زبان توهین‌آمیز مردان تماشاگر را خطاب قرار می‌‌دهند باید پاسخ دهند که تا کنون چقدر از این افراد حمایت کرده‌اند!؟



No comments:

Post a Comment